بریم سراغ فیلم "Justice League: Crisis on Infinite Earths"، یا به قول خودمونیتر لیگ عدالت: بحران در زمینهای بینهایت. راستش رو بخوای، وقتی اسم "بحران در زمینهای بینهایت" میاد، هر عشق فیلمی یه کم مو به تنش سیخ میشه، چون این داستان تو دنیای کمیکبوکها یه جورایی حکم پدرخواندهی داستانهای مولتیورسی رو داره. خیلیها میگن اگه این کمیک نبود، شاید اصلا این همه فیلم و سریال با موضوع دنیاهای موازی نداشتیم!
حالا اینا اومدن از این داستان یه انیمیشن سه قسمتی ساختن. آقا ما عشق انیمیشنهای دیسی هستیم، مخصوصا اونایی که حال و هوای دارک و بزرگونه دارن. این فیلم هم از هموناست. قصه از جایی شروع میشه که فلش، بری آلن، یهو قاطی پاتی میکنه و زمان براش مثل آب روون میشه. یه جاهایی از گذشته و آینده رو یهویی میبینه. وسط این حال و هوا، یهو سروکلهی یه موجود خفن به اسم آمازو پیدا میشه که هرچی قدرت ابرقهرمانی ببینه، عین اسفنج جذب میکنه. لیگ عدالت هم که میخوان جلوش وایسن، میبینن ای دل غافل، این یارو همه قدرتاشونو کپی کرده!
این وسطا فلش یه سر به یه زمین دیگه هم میزنه، زمین شماره سه. اونجا با بدلای شرور خودشون، یعنی سندیکای جنایتکارا، روبرو میشه. فکرشو بکن، سوپرمن شرور، بتمن بدجنس، واندر وومن خبیث! اینا دیگه آخر خلافن. ولی خب، یه خبر بد هم هست، یه موج آنتیماده داره همهی این زمینها رو مثل چیپس میخوره! سندیکای جنایتکارا هم که میبینن اوضاع خیطه، یه کم غیرتی میشن و میخوان جلوی این موج رو بگیرن.
بعد یهو سر و کلهی یه موجود دیگه به اسم هاربنجر پیدا میشه که میاد سراغ قهرمانای زمینهای مختلف. هاربنجر در واقع سوپرگرل خودمونه، کارا زور-ال. اونا رو جمع میکنه تو یه ایستگاه فضایی به اسم ماهواره، اونم به دستور یه موجود باستانی به اسم مونیتور. مونیتور میگه آقا قضیه خیلی بیخداره، موج آنتیماده داره میاد همهچیو نابود کنه، باید یه فکری بکنیم.
قهرمانها هم دست به کار میشن، یه سری برج ارتعاشی میسازن که زمینها رو از این موج نجات بده. ولی مگه موج آنتیماده میذاره؟ زودتر از این حرفا میرسه. اینجاست که فلش یه حرکت قهرمانانه میزنه و زمان رو برای خودش و عشقش، آیریس وست، کند میکنه تا برج رو تموم کنن. آیریس تو بغلش پیر میشه و میمیره، ولی برج تموم میشه! فلش هم با یه دستگاه تردمیل فضایی، شبکهی برجها رو فعال میکنه، موج رد میشه، ولی برج خود فلش و آمازو هم نابود میشن.
آخرش هم که دیگه ته ته ماجراست، شبح میاد سراغ فلش و میگه تو مقصر این بحرانی، ولی سرنوشتت دست نیروی سرعته. یهو فلش پرت میشه به همون لحظهای که قدرتاشو به دست آورد و یه چیزی میفهمه. به بتمن هم یه پیغام میده که برگرد به قبل از شروع. و بعدش هم غیب میشه، یعنی میمیره دیگه. سوپرگرل هم اون بالا تو ایستگاه فضایی میبینه دوستاش از لژیون ابرقهرمانها دارن محو میشن، میفهمه تاریخ عوض شده.
قسمت دوم فیلم بیشتر فلشبکه. نشون میده سوپرگرل چطوری با مونیتور آشنا شده و چرا شده هاربنجر. یه ذره هم از سایکو پایرت میگن که یه جورایی نقش کلیدی تو داستان داره. قضیه از این قراره که سایکو پایرت یه قدرت عجیبی داره، میتونه احساسات آدما رو کنترل کنه. مونیتور ازش استفاده میکنه که به مردم امید بده، ولی سایکو پایرت یه کم زیادهروی میکنه و قدرت مونیتور رو هم میگیره. یهو آنتیمونیتور، داداش دوقلوی شرور مونیتور، میاد سروقت سایکو پایرت و اونو میدزده. معلوم میشه این موج آنتیماده کار همین آنتیمونیتوره!
بعدش هم که دیگه جنگ و خونریزیه. یه عالمه موجود سایهای حمله میکنن به برجهای ارتعاشی. قهرمانها هم هر کدوم تو یه زمین دارن میجنگن. سوپرمن تو زمین یک، بتمن تو زمین دو، واندر وومن تو یه زمین دیگه. سایکو پایرت هم از اونور داره با قدرتش قهرمانها رو به جون هم میندازه. برجها خراب میشن، زمینها نابود میشن، سوپرگرل هم عصبانی میشه و مونیتور رو میکشه! آخر قسمت دوم هم آنتیمونیتور میاد که زمین یک رو هم نابود کنه.
قسمت سوم دیگه اوجشه. وقتی مونیتور میمیره، یه عالمه انرژی آزاد میشه که قهرمانها ازش استفاده میکنن تا زمینهای باقیمونده رو ببرن یه بعد دیگه به اسم "خونابه". هشت ماه میگذره، اوضاع تو خونابه خیلی قمر در عقربه. قوانین فیزیک فرق داره، بلاهای طبیعی هر روز میاد، آدمای جورواجور از گذشته و آینده هم دارن سر و کلهشون پیدا میشه.
بتمن یه چیزایی یادش میاد، یه پیرمردی بهش گفته بود برگرد به قبل از شروع. دکتر فیت هم تایید میکنه که راه حل بحران تو گذشتهس. میرن سراغ جان کنستانتین که حافظهشو از دست داده. حافظهشو برمیگردونن و میفهمن قضیه چیه. کنستانتین یه فلش داشته که فرستاده عقب که دارکساید رو وقتی بچه بوده بکشه. ولی این کار به جای اینکه دنیای کنستانتین رو درست کنه، گند زده به همهچی و مولتیورس رو به دو قسمت نامتوازن تقسیم کرده. از اون موقع به بعد هم هر تصمیم کوچیکی باعث شده دنیاها بیشتر و بیشتر بشن و این شده که آنتیمونیتور به عنوان یه جور پادزهر برای این بینظمی به وجود اومده.
لکس لوترِ زمین شماره ده هم میاد و میگه آنتیمونیتور خونابه رو پیدا کرده. معلوم میشه لوترِ خائن، جای خونابه رو لو داده تا زمین خودشو نجات بده. ولی نقشهی اصلی لوتر این بوده که آنتیمونیتور رو بکشه و برگرده به دنیای اصلی. لوتر میگه سوپرمن میتونه قدرت همهی خورشیدهای زمینها رو جذب کنه و یه ضربهی خیلی قوی بزنه که آنتیمونیتور رو نابود کنه. سوپرگرل که عذاب وجدان داره، جای سوپرمن میره و این کار رو میکنه. آنتیمونیتور نابود میشه، ولی سوپرگرل هم میمیره.
قهرمانها و خبیثها تو وارورلد جمع میشن، بتمن قضیهی کنستانتین رو توضیح میده و میگه مولتیورس داره از هم میپاشه. کنستانتین پیشنهاد میده مولتیورس رو تبدیل به یه یونیورس واحد کنن. بتگرل هم میگه میشه از ماشین معجزه استفاده کرد که سوپرگرل قبل از مرگش قایم کرده بود. واندر وومن خودشو فدا میکنه تا ماشین معجزه رو شارژ کنه و یونیورس واحد رو بسازه. همه قهرمانها و خبیثها میرن تو دنیای جدید، غیر از کوئسشن و سایکو پایرت. کنستانتین هم به جای اینکه بره تو دنیای جدید، با شبح میره یه جای نامعلوم.
تو دنیای جدید، دیانا کوچولو داره بازی میکنه، مامانش هیپولیتا میگه مواظب باش، حتی پرنسسها هم جاودانه نیستن. تموم شد و رفت!
**حالا برسیم به حواشی و نقد و نظرات:**
* **ادای احترام به بزرگان:** فیلم رو تقدیم کردن به جورج پرز، نویسنده و طراح اصلی کمیک "بحران در زمینهای بینهایت"، و کوین کانروی، صداپیشهی افسانهای بتمن که هر دو از دنیا رفتن. این حرکت خیلی باحال و قدرشناسانه بود. کوین کانروی تو این فیلم هم صداپیشگی بتمن دنیای انیمیشنی دیسی رو انجام داده، که آخرین کارش هم هست.
* **نوستالژی خالص:** اگه از طرفدارای قدیمی انیمیشنهای دیسی باشی، این فیلم برات یه نوستالژی حسابی داره. خیلی از صداپیشههای قدیمی برگشتن، مثل مارک همیل که دوباره نقش جوکر رو صداپیشگی کرده. همین صداها کافیه که اشک شوق از چشمت بیاد!
* **داستان پیچیده، شاید زیادی پیچیده:** "بحران در زمینهای بینهایت" تو کمیکبوکها هم داستان خیلی تو در تو و پیچیدهای داره. فیلم هم سعی کرده همهی این پیچیدگیها رو تو سه قسمت جا بده، که یه جاهایی به نظرم یه کم عجلهای شده. اگه کمیک رو نخونده باشی، شاید یه جاهایی گیج بشی.
* **انیمیشن خوب، نه عالی:** انیمیشن فیلم خوبه، ولی خب به پای انیمیشنهای سینمایی دیسی نمیرسه. یه کم حس و حال انیمیشنهای ویدئویی رو داره، که خب طبیعتا بودجهی کمتری دارن. با این حال، طراحی شخصیتها و دنیاها خوب از آب دراومده.
* **سه قسمتی بودن، یه کم زیاده روی؟:** اینکه فیلم رو سه قسمتی کردن، هم نکتهی مثبت داره هم منفی. مثبتش اینه که تونستن خیلی از جزئیات داستان کمیک رو تو فیلم بیارن. منفیش هم اینه که شاید کشدار شده و یه کم ریتم فیلم افت کرده. شاید اگه دو قسمتی بود، جمع و جورتر و جذابتر میشد.
* **وفاداری به کمیک، ولی نه کاملا:** فیلم به خیلی از المانهای اصلی کمیک وفادار بوده، ولی خب تغییراتی هم داده. مثلا بعضی از شخصیتها نقششون عوض شده، یا بعضی از اتفاقات فرق میکنه. این چیزا برای طرفدارای پروپاقرص کمیک ممکنه یه کم ناراحتکننده باشه، ولی خب برای یه فیلم انیمیشنی که میخواد داستان رو تو یه زمان محدود تعریف کنه، قابل درکه.
**نظر شخصی:**
به عنوان یه عشق فیلم و طرفدار دنیای دیسی، "Justice League: Crisis on Infinite Earths" رو دوست داشتم. یه جورایی پایان خوشی بود برای دنیای انیمیشنی دیسی که ده سال باهاش خاطره داشتیم. نوستالژی صداپیشهها، داستان حماسی، و ادای احترام به بزرگان کمیکبوک، همهچی دست به دست هم داده که این فیلم رو به یه تجربهی دوستداشتنی تبدیل کنه. شاید از نظر فنی بینقص نباشه، ولی قلب و روح دنیای دیسی رو خوب منتقل کرده. اگه از انیمیشنهای ابرقهرمانی خوشت میاد و با دنیای دیسی آشنایی داری، حتما این فیلم رو ببین، ضرر نمیکنی. فقط اگه کمیک رو نخوندی، یه کم تحقیق کن که قضیه از چه قراره، چون داستانش واقعا پیچیدهس!